کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

کودکانه

نمی دانم هایم بسیار است

اما این بار ...

 

میدانم که روزهای سختی را پشت سر میگذاری  

روزهای آتش و درد و خون   

گویی از انقلاب حرف میزنم 

کاش انقلابی درونت را دگرگون می کرد   

کاش میتوانستی به مانند یه ادم معمولی زندگی کنی  

 

میدانم این روزها هر چه گریه می کنی تمام نمی شود 

این روزها حریف بغض و گریه ات نمی شوی

 

 

دوست داشتن را در تو دیدم 

اوج لذت و قدرت 

و  

نئشگی فرودی دیگر

 

مبارزه برای بودن را در تو دیدم 

تلاش برای زندگی 

و 

امیدی که نمیدانم از کدامین سرچشمه آب میخورد 

 

ترس را در تو دیدم 

لرزش دستانت 

و  

چشمان وحشت زده ای که بی هدف به این سو و آن سو می رود 

  

 

چقد زیاد شناختمت 

و 

چقد زیادتر فهمیدمت 

 

صدای غمگینت را میشنوم 

و 

همه وجودم راغم فرا می گیرد  

 

میدانم 

میدانم 

میدانم 

این نیز به مانندهمه مصائب و مسائل روزگار پایانی دارد 

این نیز به پایان می رسد  

 

اما  

اما 

اما این بار 

.... 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
تسخیر سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://www.taskhir.com

سلام پست جالب بود در کل وبلاگت خوبه به مانم یه سر بزن سایتمون درباره طراحی و خدمات وب سایت هست شاید به دردت بخوره خواستی تبادل لینک هم کنی به قسمت - لینک دوستان - برو
موفق باشی[گل]
www.taskhir.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد